یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

یاسمین

این چند روز

جوجه کوچولوی مامان یعنی الان ک خوابی باورم نمیشه تو همون نخود فضول منی یعنی من رو کشتی همه دیگه رسما غصه منو میخورن از دست شیطونیای تو از کارهای جدیدت بگم برا بالا رفتن مراسم داری اول بای بای بعد بوس هوایی بعد سینه میزنی حسین حسین میکنی بعد دست میزنی بعد بای بای دوباره بعدم پشیمون میشی ب آغوش خانواده بر میگردی فقط منو تا بالا میکشی دیگه اینکه انگشت میذاری رو نوشته ها و عکس های کتابا و میگی این چیه ؟ صب چشماتو باز نکرده کنترل رو میاری میگی آهنگ یا ب قول خودت آان غذا رو هم میخای مستقل بخوری روزی چند بار لباساتو باید عوض کنم نفسم عاشق چایی هستی و نون ترجیح میدی بجا هرچی نون بخوری هی میگی نونو اینم عکسای این چند روزت   ...
14 بهمن 1392

شیرین زبونم

سلام یاسی گل مامان دختر مهربونم از کجا شروع کنم بنویسم برات از شیطونیهات و شیرین زبونیات ک هرچی بگم کم گفتم حرفایی که میزنی مامان ام  ماما مامان مامانی : ب من اینا رو میگی بابایی ام بابایید (سعید ) بابا بابایی : ب بابا اینا رو میگی میییی : ماست می : یعنی خودت (قربونت برم از حالا انگیلیسی بلدی ) وقتی بهت میگم آبجی رو صدا کن با زبونت صدا در میاری ل ر رررل ررر میگی نامرد خب طبق معمول ریس اومد بازی آنلاین کنه من باید پاشم بعدا با ی پست پر عکس میام نفسم ...
4 بهمن 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسمین می باشد